کد مطلب:211306 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:107

مردن میراب مرگ مقسم آب زمزم
یك روز امام صادق علیه السلام با برخی از اصحابش مشغول غذا خوردن بودند به غلامش فرمود برو از آب زمزم كوزه ای بیاور غلام رفت و آمد دست تهی برگشت گفت غلامی كه مقسم آب است می گوید آب به عراقیها نمی دهم و نگذاشت آب بردارم حضرت زبانش حركت می كرد دعائی می خواند.



[ صفحه 115]



باز فرمود برو می توانی آب بیاوری این بار كه رفت و برگشت رنگش پرید گفت غلامی كه محافظ آب زمزم بود در چاه افتاد جنازه او را از آب چاه بیرون كشیدند.

یكبار دیگر برای آب آوردن فرستادند كه حافظ آب مانع شد غلام دست خالی برگشت و گریه كنان بود حضرت امام صادق علیه السلام دست به دعا برداشت فرمود اللهم اعم بصره اللهم اخرس لسانه اللهم اصم سمعه.

آنگاه فرمود برگرد برو او تو را نخواهد دید و چشمش تو را نمی بیند و گوشش صدای تو را نمی شنود زبانش نمی تواند تكلم كند غلام امام آمد آب برداشت و برگشت. [1] .

اسماعیل بن عبدالعزیز روایت می كند كه امام صادق علیه السلام به من فرمود آبی در متوضای من حاضر كن چون آب حاضر كردم و برگشتم درباره او صفات ربوبی را ثابت می كردم حضرت بی تأمل برگشت فرمود ای اسماعیل بنائی نساز كه از آن طرف واژگون گردد فرمود در حق ما هر چه می خواهید بگوئید ولی در امكان نه در واجب الوجود - اسماعیل می گفت من در حق او صفات ربوبی را معتقد بودم و چون این تعلیم را داد از عقیده خود برگشتم فرمود تنزلونا عن الربوبیه و قولوا ماشئت ما را پائین تر از واجب الوجود بیاورید در حد امكان و هر چه خواستید بگوئید.

در بصائر الدرجات است كه ابی حلال می گفت مردم در حق جابر بن یزید جعفی و احادیث و اعاجیب او اختلاف می كردند من خدمت امام صادق علیه السلام رفتم از آن حضرت بپرسم فرمود خدا رحمت كند جابر بن یزید جعفی را كه راست می گفت هر چه از ما روایت كرده درست است و خدا لعنت كند مغیرة بن شعبه را كه دروغ بر ما می بست و دروغی را به ما نسبت می داد.

عمر بن یزید گفت رفتم حضور امام صادق علیه السلام مریض بود با خود گفتم آیا پس از او امام كیست؟ پس از لحظه ای رو به من كرد فرمود من از این كسالت نخواهم مرد و وصی خود را به تو معرفی می كنم.

جمیل بن دراج وعاید حضور امام صادق علیه السلام شرفیاب شدند. امام علیه السلام مسئله را بحث كرد و پس برخاستم بیرون آمدیم به عاید گفتیم چرا حاجت خود را نگفتی گفت حاجتم همان مسئله ای بود كه خودش مطرح و تجزیه و تحلیل فرمود.



[ صفحه 116]




[1] كتاب خرايج و جرائح قطب الدين سعدالله بهة الله راوندي متوفي سال 573.